غروب جمعه ۵ مهر یکی از دلگیر ترین روز های زندگیم.

حرکت به سمت سمنان ا

ز فردا رسما یک دانشجو ترم  اولی خواهم بود .

دلم خیلی گرفته روزی که داشتم به اجبار این رشته میزدم هرگز  فکر نمی کردم قرار اینو برم

از زمانی که نتیجه اومد الکی دلم به این و اون خوش کردم ولی هر بار بیشتر از بار قبل شکسته تر شدم

احساس میکنم دیگه خدا منو اصلا دوست نداره .

پ.ن : یادم رفته بود تو این دنیا به هیچ کس جز خودم  نباید  اعتماد کنم .‌. عاقبت امروز من اعتماد بی جا به  این ک اون 


مشخصات

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها